کد مطلب:106390 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:243

خطبه 005-پس از رحلت رسول خدا











[صفحه 548]

از سخنان آن حضرت (ع) است عرجوا: مسیرتان را عوض كنید فلاح: رستگاری و نجات اجون: تغییر و فساد آب غص باللقمه: وقتی لقمه در گلو گیر كند و پایین نرود ایناع الثمره: وقت چیدن میوه اندمجت كذا: بر آن اطلاع یافتم و در درون خود مخفی نگه داشتم باح بالشی ء: آن را آشكار كرد طوی: چاه رشا: ریسمان چاه هنگامی كه پیامبر خدا (ص) وفات یافت عباس و ابوسفیان بن حرب خدمت آن حضرت رسیدند تا برای خلافت با آن حضرت بیعت كنند امام (كه نیت ابوسفیان را می دانست) چنین فرمود: ای مردم امواج متلاطم فتنه ها را با كشتی نجات در هم شكنید و از راه تفرقه به راه راست روی آورید و تاجهای فخرفروشی را كنار بگذارید. كسی پیروز می شود كه یاور داشته باشد، كسی كه یاور ندارد گوشه گیر می شود، بدون یاور دست به كاری زدن مانند آب گندیده است كه قابل شرب نیست و یا همچون لقمه ای است كه در گلوی خورنده گیر كند. و به منزله میوه ای است كه در غیر وقت چیده شود و یا مانند زراعتی است كه در زمین دیگران كاشته شود. اگر راجع به خلافت حرفی بزنم می گویند حریص پادشاهی است و اگر سكوت اختیار كنم می گویند از مرگ ترسیده چه دور است این قضاوتها درباره من. به خدا قس

م انس و علاقه پسر ابوطالب به مرگ بیشتر از علاقه و انس كودك به پستان مادرش می باشد بلكه كناره گیری من برای این است كه در علمی فرو رفته ام كه پنهان است و اگر آن را اظهار كنم مضطرب و پریشان خواهید شد، همچون ریسمانی كه در دل چاه گود قرار دارد لرزان می شوید. می گویم (شارح) بنا بر آنچه روایت شده است علت ایراد این خطبه این بود كه چون جریان بیعت در سقیفه بنی ساعده به نفع ابوبكر پایان یافت، ابوسفیان تصمیم گرفت كه میان مسلمین جنگی به راه اندازد تا عده ای به دست عده ای كشته شوند و دین از میان برود، بنابراین نزد عباس رفت و به او گفت: ای ابوالفضل مردم با بیعتشان كار خلافت را از بنی هاشم دور كردند وآن را در قبیله ی بنی تمیم قرار دادند و فرداست كه این مرد تندخو و خشن از طایفه بنی عدی بر ما حكمرانی كند، برخیز تا نزد علی برویم و با او برای خلافت بیعت كنیم. تو عموی پیامبر خدایی و من در میان قریش مردی هستم كه سخنم پذیرفته است، اگر اطرافیان خلیفه مانع ما شوند با آنها جنگ كرده و آنها را می كشیم. با این تصمیم نزد علی (ع) آمدند و ابوسفیان به آن حضرت گفت: ای ابالحسن از امر خلافت غافل مباش آیا ما باید تابع طایفه پست بنی تمیم باشیم؟

امام (ع) نیت ابوسفیان را می دانست كه این سخن را برای حمایت از دین نمی گوید، بلكه به دلیل فساد باطن برای از بین بردن دین این سخن را می گوید: آنگاه امام (ع) در پاسخ ابوسفیان این كلام را ایراد فرمود: فرموده است: شقوا امواج الفتن بسفن النجاه. امام (ع) فتنه را به دریای متلاطم تشبیه فرمود و بدان خاطر لفظ امواج را برای آن استعاره آورده است و این جمله را كنایه از بپا خاستن فتنه دانسته است. وجه مشابهت روشن است، زیرا دریا و فتنه به هنگام هجوم موج موجب هلاكت فرو روندگان در آنها می شوند. كشتی نجات را برای هر وسیله ی نجاتبخش مانند كناره گیری، چاره اندیشی مفید و صبر استعاره آورده است. و وجه مشابهت این است كه همه اینها سبب نجات از فتنه اند، زیرا هر یك از راههای یاد شده راهی برای نجات از گرداب فتنه و هلاكت است، همچنان كه كشتی وسیله نجات از امواج دریاست. فرموده است: عرجوا عن طریق المنافره این كلام امام (ع) دستوری است برای كناره گیری از راه تفرقه به راه آرامش و سلامت و آنچه سبب آرامش فتنه می شود. همچنین سخن آن حضرت كه فرمود: وضعوا تیجان المفاخره، فرمان دیگری است برای خلاصی از فتنه و آن رها ساختن فخرفروشی است، زیرا افتخار كردن

از چیزهایی است كه موجب برانگیختن كینه و دشمنی و سبب برپا شدن فتنه می شود. از بزرگترین چیزهایی كه صاحبان دنیا در نهایت مفاخره به آن می رسند تاج بر سر نهادن است و نسب شریف و پدر و مادر مشهور داشتن و ثروت خانوادگی، همه اینها اسباب افتخارات دنیایی است. و منشا آن مشابهتی است كه میان اسباب افتخار و تیجان می باشد. پس امام (ع) لفظ تیجان را برای آن اسباب استعاره آورد و به كنار گذاشتن آنها دستور فرموده است. فرموده است: افلح من نهض بجناح او استسلم فاراح. پس از آن كه امام (ع) عباس و ابوسفیان را از فتنه نهی می كند و توضیح می دهد كه تفرقه و فخرفروشی راههای پسندیده ای نیست ادامه می دهد و اشاره می كند كه متصدی امر خلافت چگونه باید باشد و چگونه از مشكلات رهایی می یابد، سپس موفقیت و پیروزی را برای كسی می داند كه یار و یاور داشته باشد و به همین لحاظ جناح را برای اعوان و انصار استعاره می آورد. وجه شباهت در این عبارت روشن است همچنان كه بال وسیله قدرت و توانایی بر پرواز و به مقصود رسیدن می شود اعوان و انصار برای دست زدن و قیام به جنگ و حركت در میدان لازم است. به همین دلیل لفظ جناح برای یار و یاور استعاره آورده شده و برای كسی كه ی

ار و یاور ندارد كناره گیری وسیله نجات او ذكر شده است. زیرا قیام با یاور یا كناره گیری بدون یار و یاور نوعی رستگاری است. در این كلام امام (ع) كمی یاوران خود را به اطلاع مردم می رساند و معنای ضمنی سخن حضرت در پاسخ عباس و ابوسفیان این است كه راهی كه شما پیشنهاد می كنید راه درستی نیست كه شخص عاقل در امر خلافت پیش گیرد چون یا باید قیام كننده یار و یاوری داشته باشد تا به مقصود برسد و یا اگر ندارد كناره گیری كند و خود را از رنج بی حاصل نجات دهد (چون برای امام راه اول مقدور نبوده راه دوم را برگزیده است). فرموده است: ماء اجن و لقمه یغص بها اكلها. این سخن امام (ع) نوعی تذكر است به این كه خواسته های دنیوی هر چند بزرگ باشد به تیرگی و تغییر و نقص آمیخته است، و اشاره به این است كه امر خلافت در آن زمان مشكلاتی در بر داشته است. تشبیه خلافت به آب گندیده و لقمه گلوگیر روشن است زیرا مدار زندگی بر آب و غذاست و مساله ی خلافت (وقتی مقصود از آن دنیا باشد) از بزرگترین اسباب دنیوی است و به آب و غذا مشابهت پیدا می كند و در این صورت آب و غذا را استعاره آورده و كنایه از چیزهایی دانسته است كه طالبان دنیا از خلافت می خواهند، و چون آب گند

یده و لقمه گلوگیر مقصود آب و غذای مطبوع را نقض می كند موجب تنفر نفس از پذیرفتن آنها می شود و چون خلافت موجب درگیری و رقابت و نزاع بین مسلمین بوده و بی دوام و از بین رفتنی است و به همین دلایل موجب تنفر و عدم لذت می شده امام (ع) آب گندیده و لقمه گلوگیر را كنایه از خلافت دانسته تا جوشش بنی هاشم را كه معتقد به قیام برای به دست آوردن خلافت بوده اند فرو نشاند، مانند این است كه امام (ع) فرموده اند: خلافت لقمه ای است گلوگیر و جرعه ای است ناگوار. فرموده است: و مجتنی الثمره لغیر وقت ایناعها كالزارع بغیر ارضه امام (ع) با این سخن توجه می دهد كه اكنون وقت مطالبه ی خلافت به دلیل نداشتن یار و یاور و غیره نیست و خواستار خلافت در چنین موقعیتی را كنایه از میوه چینی دانسته است كه در غیر فصل میوه می چیند، زیرا میان میوه چین و خواستار خلافت لذت مشتركی است. سپس آن را كه در غیر فصل میوه می چیند به زارعی تشبیه كرده است كه در زمین دیگران زراعت می كند و وجه شباهت در هر دو مورد نداشتن سود است، زیرا زارعی كه در زمین غیر زراعت می كند بیم آن است كه مانع تصرف او شوند و تلاش او بیهوده شود و از كارش سود نبرد، و همین طور كسی كه در غیر فصل میو

ه می چیند سودی از آن نمی برد. خواهان خلافت در آن شرایط مانند عمل این دو كس است و نفعی از تلاش خود نمی برد. فرموده است: فان اقل، یقولوا: حرص علی الملك، و ان اسكت، یقولوا: جزع من الموت این عبارت امام (ع) شكایتی است از بدزبانی و فكرهای باطلی كه در حق آن حضرت روا می داشتند و بر زبان جاری می ساختند و اشاره به این است كه چه طالب خلافت بود و چه از خلافت كناره گیری می كرد از سخن مردم و نسبت دادن چیزی به او در امان نبود. اگر برای به دست آوردن خلافت قیام می كرد او را به آزمندی و دنیاخواهی متهم می كردند و اگر از طلب خلافت باز می ایستاد او را به خواری و ترس از مرگ نسبت می دادند. زبان مردم و افكارشان حریص به این گونه امور است كه در مناقشات، بعضی در حق بعضی روا می دارند. فرموده است: هیهات بعد اللتیا و التی والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه. عبارت علی (ع) برای تكذیب ذهنیتهایی است كه سكوت آن حضرت را حمل بر ناتوانیش می كردند، یعنی آنچه آنها می گویند از من بدور است. دو واژه اللتیا و التی ضرب المثل است و كنایه از مصیبتهای بزرگ و كوچك می باشد. اصل آن این است كه: مردی با زنی كوتاه قد و كم سن و بدخلق ازدواج كرد و ا

ز جانب وی دچار سختیهای فراوان شد، ناگزیر او را طلاق داد و با زنی بلند قد ازدواج كرد و از ناحیه او دو چندان زن اول دشواری دید. بناچار او را هم طلاق داد و گفت: بعد اللتیا و التی، هرگز ازدواج نمی كنم. این جمله برای گرفتاریهای بزرگ و كوچك ضرب المثل شده است. مقصود امام (ع) از این جمله این است كه پس از دچار شدن به گرفتاریهای بزرگ و كوچك مرا به ترس از مرگ نسبت می دهند. چه قدر دور است از من چیزهایی كه می گویند؟ سپس امام (ع) با سوگند ادعای آنها را مبنی بر ترس حضرت از مرگ موكدا تكذیب می كند و می فرماید من با مرگ مانوس ترم تا طفل به پستان مادر، و این امر از حال آن حضرت آشكار است، زیرا كه او سرور عارفان بعد از رسول خدا و در راس اولیای خدا بود. دانستیم كه دوست داشتن مرگ و علاقه به آن ریشه در جان اولیای خدا داشته و فقط از آنها ساخته است، زیرا مرگ وسیله ای است كه آنها را به ملاقات بزرگترین محبوبشان و به بالاترین كمال دلخواهشان می رساند. دلیل این كه انس امام (ع) به مرگ بیشتر از طفل به پستان مادر است این است كه محبت طفل به پستان مادر و انس و علاقه وی به خاطر كششهای حیوانی است و در معرض زوال و نابودی است. اما علاقه امام (ع) ب

ه ملاقات پروردگار و رسیدن به حق میلی عقلی و پایدار است، و این كجا و آن كجا؟ فرموده است: بل اندمجت علی مكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشیه فی الطوی البعیده. این سخن امام (ع) اشاره اجمالی است به این كه نسبت دادن ترس از مرگ به آن حضرت صحیح نیست. علت عدم قیام آن حضرت علمی است كه آن حضرت بدان واقف است، زیرا آگاهی او به پایان امور و توفیق نیافتن در آنها و اشراف آن حضرت به نتایح اعمال با چشم بصیرت كه همچون آینه صاف است امور را در آینه عالی ذهن آن حضرت متجلی می ساخته است. آگاهی حضرت به فساد امور و درك سریع آن حضرت از مصالح موجب خویشتن داری حضرت از قیام برای خلافت بوده است بر خلاف افراد نادانی كه به كارهای مهم از روی كوتاهی اندیشه نه از روی بینش صحیح اقدام می كنند و گرفتار می شوند. بعد از ذكر دلیل خودداری از اقدام برای خلافت، همگان را به عظمت علمی كه داشته است به وسیله جمله ای كه ذكر شد توجه می دهد. جمله شرطیه: لو بحت... الی آخر... صفت است برای كلمه علم و در موضع جر است و در این صورت اگر برای مردم آشكار شود كه امر خلافت به كجا منتهی می شود و به چه افرادی خواهد رسید و مردم به چه حال و وضعی درخواهند آمد مضطرب شد

ه و آرا و عقایدشان پراكنده خواهد شد، زیرا پیامبر (ص) امام (ع) را بر امور مطلع كرده و ذهن او را آماده ساخته بود چون عده ای از مردم در آن زمان از عمر و بسیاری از عثمان نفرت داشتند، چه رسد به معاویه. گروهی بودند كه خود را برای خلافت شایسته دانسته و آن را برای خود می خواستند و بر این باور بودند كه خلافت بعد از ابوبكر به آنها خواهد رسید. وقتی كه كار به این صورت باشد، چنانچه علمی كه آن حضرت از عاقبت كار داشت دیگران می داشتند نظام موجود حاصل نمی شد و عده ای از رسیدن خلافت به امام (ع) مایوس می شدند. بعضی از خشونت عمر می ترسیدند و از او نفرت داشتند و بعضی دیگر از بنی امیه و اعمالشان متنفر بودند. با این ترتیب امام (ع) اضطراب اندیشه مردم را از باب مبالغه به لرزش طناب در چاه بسیار عمیق تشبیه كرده است كه تشبیه معقول به محسوس است. هر چقدر چاه عمیقتر باشد لرزش طناب به دلیل بلندی آن بیشتر خواهد بود، یعنی در این وضع اضطراب مردم بیشتر و اختلافشان شدیدتر می شود. بنا به قول بعضی مقصود امام (ع) از عبارت این است كه آنچه مرا مانع از مطالبه خلافت و جنگ شد اشتغال من به اموری بود كه از علم به احوال آخرت و مشاهده نعمتها، و گرفتاریهای

قیامت بوده است كه اگر از آنچه می دانستم پرده برمی داشتم و دیگران می دانستند همچون لرزش ریسمان بلند در چاه گود از خوف خدا می لرزیدند و از عتاب او هراسناك می شدند و یا به پاداشهای آخرت شوق پیدا می كردند و از رقابت در امر دنیا فراموش می كردند. احتمال دارد كه امام (ع) معنای اخیر را قصد كرده باشد. اگر تمام این خطبه به دست ما می رسید، شاید مقصود امام (ع) روشن می شد كه اكنون بر آن واقف نیستیم.


صفحه 548.